امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

بازماندن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

فونتیک فارسی

baazmaandan
to be detained or hindered, to remain or lag behind
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بازماندن

  1. مترادف:
    ازکار ماندن جداماندن دنبال افتادن عقب افتادن عقب‌ماندن واپس ماندن
  1. مترادف:
    ایستادن توقف کردن متوقف شدن
  1. مترادف:
    خسته شدن کوفته شدن
  1. مترادف:
    به‌جا گذاشتن به جای ماندن پس ماندن

ارجاع به لغت بازماندن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بازماندن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بازماندن

لغات نزدیک بازماندن

پیشنهاد بهبود معانی