تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- چنین مینمود که زندگیاش در برزخ گیر کرده است
- احساس کردم در برزخام
- برزخ پاناما امریکای شمالی را به امریکای جنوبی وصل میکند.
- از برزخ عبور کردیم
- لابد این گزارش بد رئیسجمهور را حسابی برزخ کرده است.
- قوم خویشهایی که به عروسی دعوت نشده بودند، خیلی برزخ شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «برزخ» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/برزخ