امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

تخم به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

فونتیک فارسی

tokhm
seed, egg, sperm, balls, testicle

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
زیست‌شناسی zygote
گیاه‌شناسی spore
spawn
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تخم

  1. مترادف:
    بذر برز تخمه دانه هسته
  1. مترادف:
    تخمک نطفه منی
  1. مترادف:
    خایه خصیه گند
  1. مترادف:
    بیضه خاگینه تاغ مرغانه
  1. مترادف:
    اصل نژاد نسب

ارجاع به لغت تخم

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تخم» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تخم

لغات نزدیک تخم

پیشنهاد بهبود معانی