امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

تکلیف به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

وظیفه

فونتیک فارسی

taklif
اسم
duty, task, devoir, charge, work

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- اطاعت اولین تکلیف یک سرباز است.

- Obedience is the first duty of a soldier.

- تکلیف فرزند نسبت به والدین

- duty of a child toward the parents
مشق

فونتیک فارسی

taklif
اسم
homework, assignment

- به هر یک از بچه‌ها تکلیف منزل هم می‌دهند.

- Each child is also given homework.

- معلم یک تکلیف هماهنگ و برابر به دانش‌آموزان داد.

- The teacher gave the students a co-ordinate assignment.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تکلیف

  1. مترادف:
    اسم
  1. مترادف:
    رسالت فریضه مسئولیت نقش وظیفه
  1. مترادف:
    مشق
  1. مترادف:
    بلوغ
  1. مترادف:
    سخت شاق زحمت فوق‌العاده
  1. مترادف:
    اصرار تاکید
  1. مترادف:
    مصادره
  1. مترادف:
    به‌رنج افکندن
  1. مترادف:
    به گردن‌گذاشتن
  1. مترادف:
    به سن بلوغ رسیدن

ارجاع به لغت تکلیف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تکلیف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تکلیف

لغات نزدیک تکلیف

پیشنهاد بهبود معانی