امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

خبرچین به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

کسی که رازنگهدار نیست

فونتیک فارسی

khabarchin
اسم
informant, informer, snitch, talebearer, collaborationist, tattler, tattletale, telltale, betrayer, fink, snitcher, squealer

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- پلیس از یکی از زندانیان به‌عنوان خبرچین استفاده کرد.

- The police used one of the prisoners as their informant.

- خبرچین بدتر از دزد است.

- A tattler is worse than a thief.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خبرچین

  1. مترادف:
    صفت جاسوس خبرکش راید غماز منهی نمام

ارجاع به لغت خبرچین

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خبرچین» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خبرچین

لغات نزدیک خبرچین

پیشنهاد بهبود معانی