با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

خوش به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

شاد

فونتیک فارسی

khosh
صفت
happy, gay, breezy, cheerful, glad, genial, pleased, joyous, content, jocund, carefree

- خبر خوش او را سر حال آورد.

- The good news put him in fine fettle.

- روزهای خوش جوانی من

- the happy days of my youth
خوب

فونتیک فارسی

khosh
صفت قید
ادبی good, well, pleasant, sweetly, delicious, gently, merrily

- بوی خوش گلهای بهاری

- the delicious smell of spring flowers

- بوی خوش کلوچه‌های تازه فضا را پر کرده بود.

- The pleasant aroma of fresh cookies filled the air.
خوب، خوشحال

فونتیک فارسی

-khosh
سازه‌ی پیوندی
well, happy, good

- آن دو زن زیبا و خوش‌لباس

- those two dainty, well-dressed women

- خوش‌رفتار

- well-behaved
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خوش

ارجاع به لغت خوش

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خوش» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خوش

لغات نزدیک خوش

پیشنهاد بهبود معانی