با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

دبیر به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

معلم

فونتیک فارسی

dabir
اسم
teacher (of a high school), schoolteacher, educator, instructor

- دبیر هنر شاگردانش را تشویق کرد که خلاقیتشان را آزادانه بروز دهند.

- The art instructor encouraged her students to express their creativity freely.

- از دبیر تاریخمان به خاطر اینکه به ما کمک کرد تا برای امتحان آماده شویم، تشکر کردیم.

- We thanked our history teacher for helping us prepare for the exam.
منشی

فونتیک فارسی

dabir
اسم
secretary, clerk, scribe, amanuensis

- دبیر تلفن را جواب داد.

- The secretary answered the phone.

- دبیر جدیدمان بسیار کارا و منظم است.

- Our new secretary is very efficient and organized.
دومین مقام در سفارتخانه

فونتیک فارسی

dabir
اسم
secretary (of an embassy)

- دبیر کل سازمان ملل

- United Nations General Secretary

- دبیر کل

- general secretary

- دبیر کل حزب کمونیست

- General Secretary of the Communist Party
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد دبیر

ارجاع به لغت دبیر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دبیر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/دبیر

لغات نزدیک دبیر

پیشنهاد بهبود معانی