با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

دختر به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

زن جوان، دوشیزه

فونتیک فارسی

dokhtar
اسم
girl, miss, damsel, damoiselle, lass, nymphet, colleen, lassie, senorita, (informal) girly, chick, gal

- آنان با شیفتگی به دختر زیبا نگاه می‌کردند.

- Enraptured, they gazed at the beautiful girl.

- در پایان داستان دختر خودکشی می‌کند.

- In the denouement the girl commits suicide.
فرزند مونث

فونتیک فارسی

dokhtar
اسم
daughter, bairn

- او از دختر همسایه خیلی خوشش می‌آمد.

- He had a crush on the neighbor's daughter.

- آن مرحوم دو پسر و سه دختر دارد.

- The deceased has two sons and three daughters.

- او دختر یکی از روستاییان را از راه به در کرد.

- He debauched the daughter of one of the villagers.
آلمانی
Fraulein
sheila, señorita
عامیانه Dame, chick, girly
قدیمی bird
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد دختر

ارجاع به لغت دختر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دختر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/دختر

لغات نزدیک دختر

پیشنهاد بهبود معانی