با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

راه رفتن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

قدم زدن

فونتیک فارسی

raah raftan
فعل لازم
to walk, to leg, to navigate, to mosey, to march, to ramble, to toddle, to stroll, to hike, to step, to wade, to amble, to plod, to sashay, to saunter, to tramp, to stump, to trudge, to ambulate, to traipse, to hoof, to tread, to move, to peregrinate

- او حاضر نشد از مسیر گل‌آلود راه برود.

- She refused to leg through the muddy path.

- پس‌از سوار شدن، شروع به راه رفتن روی عرشه‌ی کشتی کردند.

- Once aboard, they started walking on the ship's deck.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت راه رفتن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «راه رفتن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/راه رفتن

پیشنهاد بهبود معانی