با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

زندگی کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

زیستن

فونتیک فارسی

zendegi kardan
فعل لازم
to live, to exist, to reside, to subsist, to dwell, to breathe, to inhabit

- سالها در یک شهر زندگی کردن

- to dwell for years in the same town

- زندگی کردن در انزوا

- living in isolation

- با حقوق بازنشستگی زندگی کردن

- to live on a pension

- زندگی کردن با او مثل زندگی در جهنم بود.

- Living with her was like living in hell.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت زندگی کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «زندگی کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/زندگی کردن

پیشنهاد بهبود معانی