با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

سفر به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

مسافرت

فونتیک فارسی

safar
اسم
travel, trip, tour, journey, swing, voyage, sally, hegira

- او سفر خود را لغو کرد.

- He cancelled his trip.

- بهترین بخش سفر ما بازدید از تخت‌جمشید بود.

- The highlight of our trip was the visit to Takht-Jamsheed.

- او به سفر عادت ندارد.

- She is not accustomed to traveling.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سفر

ارجاع به لغت سفر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سفر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سفر

پیشنهاد بهبود معانی