امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

صمیمی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

نزدیک

فونتیک فارسی

samimi
صفت
intimate, close, sincere, heartfelt, cordial, fast, devout, hearty, near, tightknit, bosom, true, truehearted, familiar, boon, convivial, caring, warm, friendly

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- یک خانواده‌ی صمیمی

- a tightknit family

- به غیر از خانواده‌ام دوستان صمیمی زیادی ندارم.

- Apart from my family, I don't have many close friends.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد صمیمی

  1. مترادف:
    بااخلاص بامحبت خالص راستین صمیم مخلص یکرنگ
    متضاد:
    دورو غیرصمیمی

ارجاع به لغت صمیمی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «صمیمی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/صمیمی

لغات نزدیک صمیمی

پیشنهاد بهبود معانی