با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

عکس به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

تصویر ایجادشده با دوربین عکاسی یا نقاشی و چاپ

فونتیک فارسی

aks
اسم
photograph, shot, plate, illustration, photo, poster, portrait, figure, snap

- آیا می‌توانید هر یک از بچه‌هایی را که در این عکس هستند شناسایی کنید؟

- Can you identify every child in this photograph?

- عکس تمام‌رخ

- a full-faced photograph

- کتابی که به‌طور پراکنده دارای عکس بود.

- A book interspersed with pictures.

- او عکس مادرش را نقاشی کرد.

- He painted a portrait of his mother.
وارونه، خلاف، ضد، معکوس

فونتیک فارسی

aks
اسم صفت
opposite, inverse, contrast, converse, reversal, inversion, reverse, contrary, observe

- در جهت عکس چیزی حرکت کردن یا بودن

- to run counter to something

- هر موضعی که اتخاذ کنی، او موضع عکس آن را انتخاب می‌کند.

- Whatever position you assume, she will take the converse position.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد عکس

ارجاع به لغت عکس

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «عکس» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/عکس

پیشنهاد بهبود معانی