غمگین به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

محزون، غمناک

فونتیک فارسی

ghamgin
صفت
sad, sorry, plangent, regretful, tearful, sore, melancholic, doleful, gloomy, sombre, somber, sorrowful, woeful, afflicted, saddened, grieved, unhappy, spiritless, cheerless, joyless, heavy-hearted, dreary, ghastly, bleak, rueful, mirthless, downcast, glum, aggrieved, broken-hearted, desolated, desolate, despondent, disappointed, careworn, funeral, dejected, depressed, disconsolate, dismal, dour, distressed, in the dumps, elegiac, embittered, dolorous, heartbroken, downhearted, forlorn, low, woebegone, heartsick, inconsolable, melancholy, pensive

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- او غمگین و بیمار به نظر می‌رسید.

- She looked careworn and ill.

- او دمدمی است؛ گاهی شاد و گاهی غمگین

- he is changeable, now happy, now sad

- مرگ او مرا بسیار غمگین کرد.

- His death made me very sad.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد غمگین

ارجاع به لغت غمگین

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «غمگین» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/غمگین

لغات نزدیک غمگین

پیشنهاد بهبود معانی