با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

فشار آوردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فشار وارد کردن

فونتیک فارسی

feshaar aavardan
فعل لازم
to press, to strain, to vex, to push, to stress, to force, to exert, to constrict, to squeeze

- جمعیت فشار آورد و در شکست.

- The crowd pushed and the door broke down.

- اگر به آن فشار بیاوری، خواهد شکست.

- If you press it, it will break.
سختگیری کردن

فونتیک فارسی

feshaar aavardan
فعل لازم
to press, to press against, to overtax, to put under pressure, to insist

- طلبکاران به او فشار می‌آورند.

- Creditors are putting him under pressure.

- برای تصمیم‌گیری به من فشار نیاور.

- Don't put me under pressure to make a decision.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت فشار آوردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فشار آوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/فشار آوردن

لغات نزدیک فشار آوردن

پیشنهاد بهبود معانی