مجسمه به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تندیس، پیکره

فونتیک فارسی

mojassame
اسم
statue, effigy, imagery, sculpture, figure, image

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- مجسمه ساختن

- to sculpt, to sculpture

- مجسمه آزادی

- Statue of Liberty

- مجسمه را محکم در جای خود مستقر کردن

- to establish a statue firmly in its place

- پایه‌ی مجسمه

- the base of a statue

- مجسمه را جوری قرار بده که صورت آن به طرف نور باشد.

- Put the statue so that the front faces the light.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مجسمه

ارجاع به لغت مجسمه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مجسمه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مجسمه

پیشنهاد بهبود معانی