با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

مدیریت به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

توانایی و تدبیر اداره کردن

فونتیک فارسی

modiriyyat
اسم
directorship, management, conduct, direction, principalship, supervision, editorship, managing, directorate, administration

- مدیریت دانشگاه

- the university administration

- مدیریت و مسئولیت‌های مربوطه

- management and the duties associated with it

- سوء مدیریت آنان کشور را به فقر و فلاکت کشید.

- Their mismanagement left the country impoverished.

- مدیریت خوب موجب رونق رستوران شد.

- Good management caused the restaurants prosperity.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مدیریت

ارجاع به لغت مدیریت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مدیریت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مدیریت

پیشنهاد بهبود معانی