امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

مشخص کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

معین کردن، واضح کردن

فونتیک فارسی

moshakhkhas kardan
فعل متعدی
to define, to specify, to decide, to distinguish, to mark, to determine, to characterize, to designate, to demarcate, to differentiate

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

- زمان و مکان را مشخص کردن

- to specify the time and place

- برنامه‌ریزی شغلی اثربخش شامل تعیین مهارت‌ها، علایق و ارزش‌های فرد برای مشخص کردن بهترین مسیر شغلی است.

- Effective career planning involves assessing one's skills, interests, and values to determine the best career path.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مشخص کردن

  1. مترادف:
    معلوم کردن تعیین کردن معین کردن
  1. مترادف:
    تشخیص دادن

ارجاع به لغت مشخص کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مشخص کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مشخص کردن

لغات نزدیک مشخص کردن

پیشنهاد بهبود معانی