با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

منظم به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

مرتب

فونتیک فارسی

monazzam
صفت
regular, well-organized, tidy, taut, trim, methodical, systematic, neat, orderly, steady, straight

- حفظ ارتباط منظم با خانواده و دوستان برای رفاه عاطفی مهم است.

- Maintaining regular contact with family and friends is important for emotional well-being.

- او فردی منظم است.

- He is a methodical person.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد منظم

ارجاع به لغت منظم

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «منظم» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/منظم

پیشنهاد بهبود معانی