امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

میدان به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

محوطه‌ای دایره‌ای شکل که چند خیابان را به هم وصل می‌کند

فونتیک فارسی

meydaan
اسم
square, plaza, place, circle

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- خانه به حالت اریب در یک‌سوی میدان شهر قرار داشت‌.

- The house stood cater-corner across the square.

- چراغ‌های راهنمایی میدان مرتباً از قرمز به زرد و سپس به سبز تبدیل می‌شدند.

- The traffic lights in the square constantly switched from red to amber, then green.
زمین سرباز

فونتیک فارسی

meydaan
اسم
range, arena, field, yard, ground, market, court

- بازدید از میدان نبرد

- battlefield inspection

- میدان نفت

- an oil field
(مجازی) گستره

فونتیک فارسی

meydaan
اسم
scope, ground, compass, field, opportunity

- میدان جاذبه

- attractive field

- میدان نیروی پایستار

- conservative force field
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد میدان

  1. مترادف:
    زمین مسابقه زمین‌بازی
  1. مترادف:
    ساحت عرصه
  1. مترادف:
    فضا
  1. مترادف:
    گستره محوطه
  1. مترادف:
    جولانگاه
  1. مترادف:
    صحنه معرکه
  1. مترادف:
    رزمگاه مصافگاه
  1. مترادف:
    زمینه فعالیت

ارجاع به لغت میدان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «میدان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/میدان

لغات نزدیک میدان

پیشنهاد بهبود معانی