با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

میدان به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

محوطه‌ای دایره‌ای شکل که چند خیابان را به هم وصل می‌کند

فونتیک فارسی

meydaan
اسم
square, plaza, place, circle

- خانه به حالت اریب در یک‌سوی میدان شهر قرار داشت‌.

- The house stood cater-corner across the square.

- چراغ‌های راهنمایی میدان مرتباً از قرمز به زرد و سپس به سبز تبدیل می‌شدند.

- The traffic lights in the square constantly switched from red to amber, then green.
زمین سرباز

فونتیک فارسی

meydaan
اسم
range, arena, field, yard, ground, market, court

- بازدید از میدان نبرد

- battlefield inspection

- میدان نفت

- an oil field
(مجازی) گستره

فونتیک فارسی

meydaan
اسم
scope, ground, compass, field, opportunity

- میدان جاذبه

- attractive field

- میدان نیروی پایستار

- conservative force field
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد میدان

ارجاع به لغت میدان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «میدان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/میدان

لغات نزدیک میدان

پیشنهاد بهبود معانی