با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

نفس به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

دم، تنفس

فونتیک فارسی

nafas
اسم
breath, breathing, inhalation, respiration, gasp

- نفس او بوی سیگار می‌دهد

- his breath smells of cigarettes

- نفس دوندگان تند بود

- the runners' breathing was hard

- بازدم ملایم نفس نوزاد

- the soft exhalation of the baby's breath

- نفس عمیقی کشیدن

- to take a deep breath

- به واسطه‌ی دویدن نفس نداشت.

- He had little breath left for running.
لحظه، لمحه، دم، آن

فونتیک فارسی

nafas
اسم
instant, moment, twinkling, jiffy, whipstitch, trice

- یک نفس صبر کن دارم می‌آیم

- wait a moment, I'm coming

- یک نفس

- a moment
خودی خود، حقیقت هر چیز، هستی هر چیز، ذات

فونتیک فارسی

nafs
اسم
being, essence, substance, quiddity, central nature, selfhood

- این عمل در نفس خود کار بدی است

- this act is essentially bad

- فی نفسه

- by itself
روان، روح

فونتیک فارسی

nafs
اسم
soul, spirit, psyche

- نفس اماره

- carnality

- نفس انسانی

- human intellect
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد نفس

ارجاع به لغت نفس

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «نفس» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/نفس

پیشنهاد بهبود معانی