با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

همزمان به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

معاصر، مصادف، هم‌عصر

فونتیک فارسی

hamzamaan
صفت
synchronic, concurrent, in sync, synchronous, simultaneous, coeval, synchronal, isochronal, contemporaneous, isochronous, contemporary, synchronized

- انفجارهای همزمان زیادی در شهرهای مختلف رخ داد.

- There were several simultaneous explosions in different cities.

- این دو ساز و کار باید همزمان با هم کار کنند.

- The two mechanisms have to work in sync.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد همزمان

ارجاع به لغت همزمان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «همزمان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/همزمان

پیشنهاد بهبود معانی