با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

چسبناک به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

چسبان

فونتیک فارسی

chasbnaak
صفت
sticky, gluey, viscous, colloidal, viscid, adhesive, agglutinative, mucilaginous, limy, glutinous, tacky, sessile, gummy

- با دستان چسبناک به لباسم دست نزن!

- Don't touch my dress with your gluey hands!

- ماده‌ای چسبناک

- a sticky matter

- عسل انگشتان کودک را چسبناک کرد.

- The honey made the child's fingers sticky.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چسبناک

ارجاع به لغت چسبناک

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چسبناک» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/چسبناک

لغات نزدیک چسبناک

پیشنهاد بهبود معانی