با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

چهره به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

صورت

فونتیک فارسی

chehre
اسم
ادبی face, feature, visage, countenance, physiognomy

- برای نشان دادن اثر نور پنجره، نیمی از چهره را روشن‌تر کشید.

- To show the effect of the window light, he highlighted half of the face.

- رسایی چهره

- the expressiveness of a face
فرد، شخص

فونتیک فارسی

chehre
اسم
character, personality, personage

- چهره‌ی رمزالود عباپوش بی هیچ حرفی در تاریکی شب ناپدید شد.

- The mysterious personage in the cloak disappeared into the night without a word.

- چهره‌ی تاریخی

- historical personage
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چهره

ارجاع به لغت چهره

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چهره» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/چهره

لغات نزدیک چهره

پیشنهاد بهبود معانی