با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

چینی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

ظرف آبگینه‌ای و شکستنی

فونتیک فارسی

chini
اسم
chinaware, china, porcelain

- صدای شکستن چینی

- the sound of breaking china

- یکدست ظرف چینی

- a set of china dishes
اهل چین، وابسته یا مربوط به چین

فونتیک فارسی

chini
صفت
Chinese, Chinaman, Chinese language

- چند ورزشکار چینی مهارت‌های آکروباتیک خود را نشان دادند.

- A few Chinese athletes exhibited their acrobatic skills.

- او حتی درست کردن غذاهای چینی را هم یاد گرفته است.

- She has even learned to make Chinese dishes.
چیدن یا قطع کردن

فونتیک فارسی

chini-
سازه‌ی پیوندی
a combining form that means "clipping", "picking"

- علف‌چینی

- weeding

- میوه‌چینی

- picking fruit
وابسته به روی هم چیدن و قرار دادن

فونتیک فارسی

chini-
سازه‌ی پیوندی
a combining form that means "arranging", "laying"

- آجرچینی

- bricklaying
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چینی

ارجاع به لغت چینی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چینی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/چینی

پیشنهاد بهبود معانی