امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Abnormal

    æbˈnɔːrml æbˈnɔːml
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more abnormal

    • صفت عالی:

      most abnormal

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective C1
    غیر عادی، ناهنجار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    adjective
    غیر عادی
    - abnormal development
    - رشد ناهنجار
    - Her behavior was very abnormal.
    - رفتارش بسیار غیرعادی بود.
    - abnormal profits
    - منافع بیش از حد
    - a school for abnormal children
    - مدرسه‌ی کودکان استثنایی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد abnormal

    1. adjective different from standard or norm
      Synonyms:
      unusual strange atypical uncommon peculiar extraordinary exceptional odd deviant divergent irregular anomalous deviating aberrant bizarre eccentric funny queer fantastic unexpected unnatural heterogeneous heterodox anomalistic heteroclite heteromorphic preternatural off-color off-base out of line screwy deviate spastic gross grody curious weird
      Antonyms:
      normal usual standard customary straight

    ارجاع به لغت abnormal

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «abnormal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abnormal

    لغات نزدیک abnormal

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دشمن جهودها دش پروری دعاوی حقه دعوای نمونه دفتر روزانه کشتی دفتر گرته ها دلجویی کردن از دلنگاره دلیراندن دلیل غیبت او دلیل نادرستی دم فشاری دما آلودگی دماغ مالی کردن دمیسزون دم گیری دنبلیچه دندان نیمه آسیا دنده ناسانگر دنیوی سازی