امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Abound

əˈbaʊnd əˈbaʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    abounded
  • شکل سوم:

    abounded
  • سوم‌شخص مفرد:

    abounds
  • وجه وصفی حال:

    abounding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
فراوان بودن، زیاد بودن، وفور داشتن، تعیین حدودکردن، محدود کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- abounding confidence
- اطمینان زیاد
- Wild animals abound in Africa.
- در افریقا حیوان وحشی فراوان است.
- Fruits abound in Esfahan.
- در اصفهان میوه فراوان است.
- abounding streams
- نهرهای پر از آب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abound

  1. verb exist in abundance
    Synonyms:
    be alive with be all over the place be knee deep in be no end to be plentiful be thick with be up to one’s ears in crawl with crowd flourish flow have a full plate infest overflow proliferate swarm swell teem thrive
    Antonyms:
    deficient fail lack need short want

ارجاع به لغت abound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abound

لغات نزدیک abound

پیشنهاد بهبود معانی