امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Absolute

ˈæbsəluːt ˈæbsəluːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    absolutes
  • صفت تفضیلی:

    more absolute
  • صفت عالی:

    most absolute

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
کامل، خالص، بی‌نقص، محض، تام، صددرصد، نامخلوط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I have absolute confidence in her.
- به او اعتماد کامل دارم.
- absolute silence
- سکوت محض
- absolute certainty
- اطمینان صددرصد
- absolute alcohol
- الکل خالص
- an absolute lie
- دروغ محض
adjective
(برای تأکید بر اظهار نظر، درمورد کسی یا چیزی) (قبل از اسم به‌کار می‌رود) تمام‌عیار، به تمام معنا
- He's an absolute idiot!
- او یک احمق تمام‌عیار است! / او یک احمق به تمام معناست!
- How did you do that? You’re an absolute genius.
- چطوری این کارو کردی؟ تو یک نابغه‌ی تمام عیاری.
adjective
(حاکم یا حکومتی دارای قدرت بدون محدودیت) خودرأی، خودکامه، استبدادی، مستبد، مستقل، ناوابسته، مجرد
- absolute ruler
- حکمران خودرأی
adjective
مطلق
- absolute ownership
- مالکیت مطلق
- absolute value
- قدر مطلق
- absolute zero
- صفر مطلق
- Absolute power corrupts absolutely.
- قدرت مطلق، کاملاً فاسد می‌کند.
adjective
حقوق بی‌چون‌و‌چرا، بی‌قیدوشرط، قاطع، قطعی، غیرمقید، غیر مشروط، آزاد از قیود فکری، بی‌شبهه link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
- absolute proof
- برهان قاطع
noun
(the Absolute) (خدا) قادر مطلق
noun
(در هندسه فضایی اقلیدس) دایره‌ی نامحدود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد absolute

  1. adjective without limit
    Synonyms:
    complete consummate downright entire flat out free full infinite no catch no fine print no holds barred no ifs ands or buts no joke no strings attached outright plenary pure sheer simple straight out supreme thorough total unabridged unadulterated unconditional unlimited unqualified unrestricted utter
    Antonyms:
    accountable circumscribed limited restricted tractable
  1. adjective in control or complete authority
    Synonyms:
    absolutist arbitrary authoritarian autocratic autonomous despotic dictatorial full monocratic preeminent sovereign supreme totalitarian tyrannical tyrannous
    Antonyms:
    accountable complaisant compliant restricted submissive yielding
  1. adjective certain
    Synonyms:
    actual categorical conclusive consummate decided decisive definite exact factual fixed genuine infallible positive precise sure unambiguous undeniable unequivocal unmitigated unquestionable
    Antonyms:
    conditional dependent limited partial
  1. adjective excellent, perfect
    Synonyms:
    categorical complete faultless flawless ideal impeccable thorough ultimate unblemished unflawed untarnished
    Antonyms:
    flawed imperfect

Collocations

  • the absolute

    (فلسفه) واقعیت‌نمایی، فلسفه‌ی مطلق

  • absolute lemon

    محصول یا هرچیزی که بدکار می‌کند، چیزی که دائما خراب می‌شود، (به طور ویژه برای اتومبیل) ماشینی که همیشه خراب است

ارجاع به لغت absolute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «absolute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/absolute

لغات نزدیک absolute

پیشنهاد بهبود معانی