امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Acquainted

əˈkweɪntɪd əˈkweɪntɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    acquaints
  • وجه وصفی حال:

    acquainting

معنی

adjective
آشنا، آگاه، مسبوق، باخبر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد acquainted

  1. adjective aware
    Synonyms:
    abreast advised apprised of clued in conversant enlightened familiarized familiar with informed in the know versed in

ارجاع به لغت acquainted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «acquainted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/acquainted

لغات نزدیک acquainted

پیشنهاد بهبود معانی