امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Admonish

ədˈmɑːnɪʃ ədˈmɒnɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    admonished
  • شکل سوم:

    admonished
  • سوم‌شخص مفرد:

    admonishes
  • وجه وصفی حال:

    admonishing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
هشدار دادن، آگاه کردن، متنبه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He admonished them not to be absent again.
- به آن‌ها هشدار داد که دیگر غایب نشوند.
- I admonished them that any violation of my orders would cost them dearly.
- به آن‌ها گوشزد کردم که تخلف از دستوراتم برایشان گران تمام خواهد شد.
verb - transitive
نصیحت کردن، پند دادن، وعظ کردن
- He admonished his children to keep their promises.
- او به فرزندانش اندرز داد که به قول خود وفا کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد admonish

  1. verb warn, strongly criticize
    Synonyms:
    advise berate call down call on the carpet censure check chide come down hard on counsel ding draw the line enjoin exhort forewarn give a going over give a piece of one’s mind glue growl hoist jack up notice rap rap on knuckles rebuke reprimand reprove scold sit on slap on wrist speak to talk to tell a thing or two tell off upbraid warn
    Antonyms:
    applaud approve commend compliment extol flatter laud praise

ارجاع به لغت admonish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «admonish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/admonish

لغات نزدیک admonish

پیشنهاد بهبود معانی