امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Advertise

ˈædvərtaɪz ˈædvətaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    advertised
  • شکل سوم:

    advertised
  • سوم‌شخص مفرد:

    advertises
  • وجه وصفی حال:

    advertising

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
آگهی دادن، اعلان کردن، آگهی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She advertised for a servant.
- او برای استخدام مستخدم آگهی کرد.
- A billboard advertising a fishing competition.
- تابلویی که مسابقه‌ی ماهیگیری را اعلان می‌کرد.
verb - transitive verb - intransitive
انتشار دادن، نشان دادن، گویا بودن، شناساندن، اعلام کردن، بروز دادن
- His features advertised his harsh and brutal nature.
- قیافه‌اش نهاد خشن و سبع او را بروز می‌داد.
- Let us not advertise our differences.
- بیا اختلافات خود را بروز ندهیم.
verb - transitive verb - intransitive
تبلیغ کردن، تبلیغ تجاری کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد advertise

  1. verb publicize for the purpose of selling or causing one to want
    Synonyms:
    acquaint advance advise announce apprise ballyhoo beat the drum for bill blazon boost build up circularize communicate declare disclose display divulge drum endorse exhibit expose flaunt get on soapbox for hard sell herald hype inform make a pitch make known notify pitch plug press agent proclaim promote promulgate puff push put on the map reveal show soft sell splash sponsor spot tout uncover unmask
    Antonyms:
    hide keep secret

لغات هم‌خانواده advertise

  • verb - transitive
    advertise

ارجاع به لغت advertise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «advertise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/advertise

لغات نزدیک advertise

پیشنهاد بهبود معانی