امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Advise

ədˈvaɪz ədˈvaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    advised
  • شکل سوم:

    advised
  • سوم‌شخص مفرد:

    advises
  • وجه وصفی حال:

    advising

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
نصیحت کردن، آگاهانیدن، توصیه دادن، قضاوت کردن، پند دادن، رایزنی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He advised them not to buy a house.
- به آن‌ها توصیه کرد که خانه نخرند.
- He advised them of the latest reports.
- او آنان را در جریان آخرین گزارش‌ها قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد advise

  1. verb offer recommendation
    Synonyms:
    admonish advocate caution charge commend counsel direct dissuade encourage enjoin exhort forewarn give a pointer give a tip guide instruct kibitz level with move opine point out preach prepare prescribe prompt put bug in ear put in two cents recommend steer suggest tout update urge warn
    Antonyms:
    betray deceive delude fool lie pretend trick
  1. verb offer information
    Synonyms:
    acquaint apprise clue clue in fill in give the word inform keep posted lay it out let in on make known notify post put next to put on the line put on to report show tell tip off update warn
    Antonyms:
    keep mum keep quiet keep secret

لغات هم‌خانواده advise

  • verb - transitive
    advise

ارجاع به لغت advise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «advise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/advise

لغات نزدیک advise

پیشنهاد بهبود معانی