امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Affect

əˈfekt əˈfekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    affected
  • شکل سوم:

    affected
  • سوم‌شخص مفرد:

    affects
  • وجه وصفی حال:

    affecting
  • شکل جمع:

    affects

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
اثر کردن، تغییر دادن، متأثر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Computers have affected modern life.
- کامپیوتر زندگی مدرن را تحت‌تأثیر قرار داده است.
- Bright light affects the eyes.
- نور شدید بر چشم اثر می‌کند.
- Abbas Khan's death affected us deeply.
- مرگ عباس‌خان ما را عمیقاً متأثر کرد.
verb - transitive
وانمود کردن، تظاهر کردن
- She affected a lisp.
- او وانمود کرد زبانش شل است.
verb - transitive
دوست داشتن، تمایل داشتن
- She affects red skirts.
- او دوست دارد دامن قرمز بپوشد.
noun countable
احساسات
noun countable
اثر، نتیجه، برخورد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد affect

  1. verb influence, affect emotionally
    Synonyms: act on, alter, change, disturb, impinge, impress, induce, influence, inspire, interest, involve, modify, move, overcome, perturb, prevail, regard, relate, stir, sway, touch, transform, upset
  2. verb pretend, imitate
    Synonyms: act, adopt, aspire to, assume, bluff, contrive, counterfeit, do a bit, fake, feign, lay it on thick, make out like, playact, put on, put up a front, sham, simulate, take on

ارجاع به لغت affect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «affect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/affect

لغات نزدیک affect

پیشنهاد بهبود معانی