امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Afferent

ˈæfərənt ˈæfərənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
(درمورد عصب) توبر، توبرنده، نقل‌کننده (به درون)، آوران

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- afferent nerve
- عصب آوران
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد afferent

  1. adjective Transmitting impulses from sense organs to nerve centers
    Synonyms:
    sensory
    Antonyms:
    efferent
  1. noun A nerve that passes impulses from receptors toward or to the central nervous system
    Synonyms:
    sensory nerve afferent nerve

ارجاع به لغت afferent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «afferent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/afferent

لغات نزدیک afferent

پیشنهاد بهبود معانی