با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Afferent

ˈæfərənt ˈæfərənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
(درمورد عصب) توبر، توبرنده، نقل‌کننده (به درون)، آوران
- afferent nerve
- عصب آوران
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد afferent

  1. adjective Transmitting impulses from sense organs to nerve centers
    Synonyms: sensory
    Antonyms: efferent
  2. noun A nerve that passes impulses from receptors toward or to the central nervous system
    Synonyms: sensory nerve, afferent nerve

ارجاع به لغت afferent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «afferent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/afferent

لغات نزدیک afferent

پیشنهاد بهبود معانی