امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Affront

əˈfrʌnt əˈfrʌnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
آشکارا توهین کردن، روبه‌رو دشنام دادن، بی‌حرمتی،هتاکی، مواجهه، رودررویی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- They were deeply affronted by his behavior.
- آنان سخت از رفتار او رنجیدند.
- This is a serious affront to our nation.
- این توهینی جدی به ملت ماست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد affront

  1. noun an insult
    Synonyms:
    abuse backhanded compliment brickbat dirty deed indignity injury left-handed compliment offense outrage provocation put-down slap slap in the face slight slur vexation wrong
    Antonyms:
    appeasement compliment pleasantry
  1. verb insult or involve in entanglement
    Synonyms:
    abuse anger annoy confront criticize displease dispraise dump on encounter face give a zinger give the cold shoulder hit where one lives meet offend outrage pique provoke put down slander slight taunt vex
    Antonyms:
    appease assuage compliment gratify mollify placate please satisfy soothe

ارجاع به لغت affront

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «affront» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/affront

لغات نزدیک affront

پیشنهاد بهبود معانی