امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Agent

ˈeɪdʒnt ˈeɪdʒnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    agents

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
شیمی عامل، سازه، موجب، باعث link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a chemical agent
- عامل شیمیایی
- Need is the greatest agent of change.
- نیاز بزرگ‌ترین عامل تغییر است.
- Education proved to be an agent of change in the community.
- ثابت شد که آموزش عامل تغییر در جامعه است.
noun countable
پیشکار، کارمند دولت، گماشته، وکیل، مأمور، عضو سازمان دولتی، آژان
- a travel agent
- کارمند بنگاه مسافرتی
- a revenue agent
- مأمور مالیات
- a police agent
- پاسبان، آژان، کارمند شهربانی
noun countable
نماینده
- My brother will act as my agent.
- برادرم به عنوان نماینده‌ی من عمل خواهد کرد.
- He is the company's new agent.
- او نماینده‌ی جدید شرکت است.
- agents of foreign powers
- نمایندگان نیروهای بیگانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد agent

  1. noun person representing an organization or person in business
    Synonyms:
    abettor actor advocate ambassador assignee assistant attorney broker commissioner delegate deputy doer emissary envoy executor factor factotum functionary go-between handler intermediary lawyer mediary middleperson minister mover negotiator officer operative operator principal proctor promoter proxy representative salesperson servant steward substitute surrogate ten percenter worker
  1. noun power, instrument for achievement
    Synonyms:
    cause channel factor force means medium organ power vehicle

ارجاع به لغت agent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «agent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/agent

لغات نزدیک agent

پیشنهاد بهبود معانی