با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Alleviate

əˈliːvieɪt əˈliːvieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    alleviated
  • شکل سوم:

    alleviated
  • سوم شخص مفرد:

    alleviates
  • وجه وصفی حال:

    alleviating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal
کم کردن، کاهش دادن، فرونشاندن، آرام کردن، کاستن از، تقلیل دادن، تسکین دادن، گساریدن (رنج و درد و غیره)
- Taking a walk outside can help alleviate stress and anxiety.
- پیاده‌روی در خارج از منزل می‌تواند به کاهش استرس و اضطراب کمک کند.
- a drug to alleviate a toothache
- دارویی برای تسکین دندان درد
- to alleviate poverty
- کم کردن فقر
- When a fever is alleviated and its alleviation is through a fragrant and clean distillation.
- چون تب بگسارد و گساریدن آن به عرقی خوشبوی و پاکیزه باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد alleviate

  1. verb relieve; lessen
    Synonyms: allay, assuage, ease, lighten, mitigate, mollify, pacify, pour oil on, soft-pedal, take the bite out, take the edge off, take the sting out
    Antonyms: aggravate, heighten, increase, intensify, magnify

ارجاع به لغت alleviate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «alleviate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/alleviate

لغات نزدیک alleviate

پیشنهاد بهبود معانی