با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Ambassador

æmˈbæsədər æmˈbæsədə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ambassadors

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
سفیر، ایلچی، پیک، مأمور رسمی یک دولت
- the British ambassador to Turkey
- سفیر انگلیس در ترکیه
- Travelling lecturers are effective ambassadors of Persian culture.
- سخنرانان سیار پیک‌های مؤثر فرهنگ ایران هستند.
- an ambassador of good will
- رساننده‌ی پیام حسن نیت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ambassador

  1. noun representative to a foreign country
    Synonyms: agent, consul, deputy, diplomat, emissary, envoy, minister, plenipotentiary

Collocations

ارجاع به لغت ambassador

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ambassador» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ambassador

لغات نزدیک ambassador

پیشنهاد بهبود معانی