امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ammunition

ˌæmjəˈnɪʃn ˌæmjəˈnɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ammunitions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
مهمات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He had enough ammunition to launch his criticism.
- او دلائل کافی برای انتقاد کردن داشت.
- They used his own letters as ammunition to attack him.
- آنان از نامه‌های خودش برای تاختن به او استفاده کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ammunition

  1. noun projectiles for weaponry
    Synonyms:
    ammo armament ball bomb buckshot bullet cannonball cartridge charge chemical confetti explosive fuse grenade gunpowder iron rations materiel missile munition napalm powder rocket round shell shot shrapnel torpedo

Collocations

  • ammunition dump

    انبار مهمات، زاغه‌ی مهمات

    انبار مهمات

ارجاع به لغت ammunition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ammunition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ammunition

لغات نزدیک ammunition

پیشنهاد بهبود معانی