با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Amok

əˈmɑːk əˈmɒk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
آدم‌کشی کردن، لذت بردن از آدم‌کشی، مجنون، شخص عصبانی و دیوانه، درحال جنون
- After a few drinks, he suddenly ran amok and started shooting.
- پس از نوشیدن چند مشروب ناگهان به سرش زد و شروع کرد به تیراندازی کردن.
- The mob ran amok and began looting the shops.
- انبوه مردم دیوانه‌وار به چاپیدن مغازه‌ها پرداختند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد amok

  1. adverb In a murderous frenzy
    Synonyms: amuck, murderously
  2. adjective Frenzied as if possessed by a demon
    Synonyms: amuck, berserk, demoniac, maenadic, demoniacal, possessed

Collocations

  • to run amok

    1- بی‌اراده دست به خشونت و آدم‌کشی بی‌سبب زدن

    2- هیجان‌زده و خشن شدن، عنان اختیار از دست دادن، خل‌بازی و خشونت کردن، دیوانه‌وار عمل کردن

ارجاع به لغت amok

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «amok» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/amok

لغات نزدیک amok

پیشنهاد بهبود معانی