امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Appropriate

əˈproʊpriət əˈproʊprieɪt əˈprəʊpri-ət əˈprəʊprieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    appropriated
  • شکل سوم:

    appropriated
  • سوم‌شخص مفرد:

    appropriates
  • وجه وصفی حال:

    appropriating
  • صفت تفضیلی:

    more appropriate
  • صفت عالی:

    most appropriate

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
برای خود برداشتن، تصاحب کردن، بالا کشیدن (اموال)، به جیب زدن، ضبط کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- During their absence, he appropriated their share of the money.
- او در غیاب آن‌ها سهم پولشان را بالا کشید.
- no one should appropriate a common benefit.
- هیچکس نباید اموال عمومی را تصاحب کند.
adjective
درخور، مناسب، شایسته، مقتضی، باب، پسندیده، جایز
- This suit is not appropriate for tonight's party.
- این لباس برای مهمانی امشب مناسب نیست.
- an English class appropriate for children
- کلاس انگلیسی مناسب برای کودکان
- They thanked him appropriately.
- به‌طور شایسته‌ای از او سپاسگزاری کردند.
- This joke is not appropriate in front of ladies.
- این شوخی جلوی خانم‌ها جایز نیست.
verb - transitive
اختصاص دادن، تخصیص دادن، منظور کردن، لحاظ کردن
- More money was appropriated for building schools.
- پول بیشتری برای ساختن مدرسه اختصاص داده شد.
- Not enough money has been appropriated for the construction of the new airport.
- پول کافی برای ساختن فرودگاه جدید کنار گذاشته نشده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد appropriate

  1. adjective suitable
    Synonyms:
    adapted applicable appurtenant apropos apt becoming befitting belonging congruous convenient correct deserved desired due felicitous fit fitting germane good just on the button on the nose opportune pertinent proper relevant right rightful seemly tailor-made true useful well-suited well-timed
    Antonyms:
    improper unbecoming unfitting unseemly unsuitable unsuited
  1. verb set aside; allocate
    Synonyms:
    allot allow appoint apportion assign budget devote disburse earmark reserve set apart
    Antonyms:
    keep refuse reject
  1. verb steal
    Synonyms:
    annex borrow clap confiscate cop embezzle filch get fingers on get hands on glom on to grab grab hold of hijack liberate lift misappropriate moonlight requisition pilfer pocket secure snatch swipe take over usurp
    Antonyms:
    bequeath bestow give return

ارجاع به لغت appropriate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «appropriate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/appropriate

لغات نزدیک appropriate

پیشنهاد بهبود معانی