با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Apron

ˈeɪprən ˈeɪprən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    aprons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پیش‌بند
- She tied her apron around her waist before starting to cook.
- قبل از شروع آشپزی پیش‌بندش را دور کمرش بست.
- The chef had a collection of colorful aprons hanging in the kitchen.
- سرآشپز مجموعه‌ای از پیش‌بندهای رنگارنگ در آشپزخانه آویزان کرده بود.
noun countable
صحن (محلی در فرودگاه که در آن هواگرد پارک شده یا بارگیری یا تخلیه‌ی بار شده یا مسافران سوار می‌شوند یا سوخت‌گیری انجام می‌شود)
- The airport workers gathered near the apron.
- کارگران فرودگاه در نزدیکی صحن جمع شدند.
- The aircraft was parked on the apron.
- هواپیما در صحن پارک شده بود.
noun countable
سینما و تئاتر پیش‌صحنه، آوانسن (بخشی از صحنه‌ی تئاتر که در جلو پرده قرار دارد)
- The actor stepped onto the apron, ready to deliver his monologue.
- این بازیگر برای ایراد کردن مونولوگ خود به پیش‌صحنه رفت.
- The director instructed the actors to gather on the apron for the final scene.
- کارگردان به بازیگران اطلاع داد که برای صحنه‌ی پایانی در آوانسن جمع شوند.
noun countable
زیرپنجره
- I dropped my keys and they fell onto the apron of the window.
- کلیدهایم را انداختم و روی زیرپنجره افتاد.
- The apron added a decorative touch to the window frame.
- زیرپنجره ته‌رنگ تزیینی‌ای به قاب پنجره اضافه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد apron

  1. noun The part of a modern theater stage between the curtain and the orchestra (i.e., in front of the curtain)
    Synonyms: cover, smock, airstrip, boot, proscenium, forestage, bib, pinafore, protection, overskirt, shield, r, tier, clearway, lightboard

ارجاع به لغت apron

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «apron» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/apron

لغات نزدیک apron

پیشنهاد بهبود معانی