با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Arbiter

ˈɑːrbɪtər ˈɑːbɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    arbiters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
حکم، داوری کردن، قاضی، داور
- As the two brothers were involved in a dispute over the division of the inheritance, they chose Seyed Mehdi as arbiter.
- چون دو برادر سر تقسیم ارث اختلاف داشتند، سیدمهدی را حکم قرار دادند.
- He thinks newspapers are the sole arbiters of th virtues and faults of governments.
- فکر می‌کند روزنامه‌ها یگانه داوران خوبی‌ها و بدی‌های دولت‌ها هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arbiter

  1. noun person who settles dispute
    Synonyms: adjudicator, arbitrator, fixer, go-between, holdout, judge, maven, mediator, middleperson, moderator, referee, umpire

ارجاع به لغت arbiter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arbiter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/arbiter

لغات نزدیک arbiter

پیشنهاد بهبود معانی