با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Arm

ɑːrm ɑːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    armed
  • شکل سوم:

    armed
  • سوم شخص مفرد:

    arms
  • وجه وصفی حال:

    arming
  • شکل جمع:

    arms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
دست (از شانه تا آرنج و در نظر عوام از شانه تا نوک انگشت)، ید، بازو
- The two friends strolled arm in arm.
- دو دوست بازو در بازو قدم می‌زدند.
- arm bud
- جوانه‌ی بازویی
noun countable
جنگ‌افزار، سلاح، اسلحه
- They spend most of their budget on arms.
- بیشتر بودجه‌ی خود را خرج جنگ‌افزار می‌کنند.
- They are armed only with their faith.
- یگانه سلاح آن‌ها ایمانشان است.
- an arms manufacturer
- سازنده‌ی اسلحه
noun countable
(هرچیزی که برای دست و بازو ساخته شده) آستین، اهرم، بازوچه، دستک، دسته، (هر چیزی که مثل دست به بدنه یا چیز بزرگتری وصل باشد)، دسته صندلی یا مبل
- the arm of a chair
- دسته‌ی صندلی
- the arm of a balance
- بازوی ترازو
- the arm of a phonograph
- بازوی گرامافون
noun
بغل، آغوش، بازویی، هرچیز دست مانند (یا بازو مانند) مثلاً پای جلوی مهره‌داران و زایده‌های دست مانند سایر جانوران
- I held the baby in my arms.
- بچه را بغل گرفتم.
- armband
- بازوبند
- arm of a garment
- آستین لباس
noun countable
شاخه، قسمت، شعبه، بخش
- an arm of the government
- بخشی از دولت
noun plural
کارزار، رزم آرایی، جنگیدن
noun plural
نشان های اشرافی (coat of arms)، علامت تجارتی، نشان رسمی شهر یا کشور، آرم، نشانه
noun
(فوتبال امریکایی و بیس بال) قدرت پرتاب توپ
verb - transitive
مسلح کردن، مجهز کردن
- arming the soldiers for battle
- سربازان را برای جنگ مسلح کردن
- to arm a missile with a warhead
- موشک را مجهز به کلاهک کردن
- reporters armed with several questions
- خبرنگاران مجهز به پرسش‌های متعدد
- They were armed to the teeth.
- آن‌ها کاملاً مسلح بودند.
- to take up arms against a sea of troubles
- (شکسپیر) در مقابله با دریایی از مشکلات سلاح برگرفتن
- Keep Ali at arm's length.
- زیاد با علی خودمانی نشو.
- This overcoat costs an arm and a leg.
- قیمت این پالتو سر به آسمان می‌زند.
- The citizens were up in arms against heavy taxes.
- شهروندان از مالیات‌های سنگین سخت ناراضی بودند.
- an arm of the sea
- شاخه‌ای از دریا
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
آماده‌ی جنگ شدن، آماده‌ی کارزار کردن، آماده‌ی کارزار شدن، آماده‌ی رزم کردن
abbreviation
(Arm) Armenian
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arm

  1. noun limb, appendage
    Synonyms: bender, bough, bow, branch, fin, flapper, flipper, handle, hook, member, offshoot, projection, prong, rod, stump, wing
  2. noun subdivision, annex
    Synonyms: affiliate, authority, block, branch, command, department, detachment, division, ell, extension, force, offshoot, power, projection, section, sector, wing
    Antonyms: body, division, main
  3. noun narrow body of water
    Synonyms: branch, brook, channel, creek, estuary, firth, fjord, inlet, rivulet, sound, strait, stream, subdivision, tributary
  4. verb equip with weapon or power
    Synonyms: accouter, appoint, array, deck, equalize, fortify, furnish, gear, gird, guard, heel, heel up, issue, load, load up, lug iron, make ready, mobilize, outfit, pack, pack a rod, prepare, prime, protect, provide, rig, rod up, strengthen, supply, tote
    Antonyms: disarm
  5. noun weaponry
    Synonyms: accoutrements, armaments, artillery, equipment, firearms, guns, munitions, ordnance, panoply, weapons

Collocations

  • arm in arm

    دست در دست، بازو در بازو

Idioms

  • at arm's length

    دور از

  • as long as your arm

    خیلی دراز

  • give your right arm for something

    خیلی مشتاق چیزی بودن

  • be pushed into someone's arms

    تحت نفوذ یا اختیار کسی درآمدن

  • the long arm of the law

    قدرت همه‌جا گسترده‌ی قانون

  • an arm and a leg

    به قیمت خون، بسیار گران، مبلغ گزاف

  • put the arm on

    (امریکا - عامیانه) 1- بازداشت کردن 2- برای گرفتن اعانه یا وام مراجعه کردن به

  • with open arms

    با آغوش باز، با خوش‌آمد گرم

    با آغوش باز

  • bear arms

    1- سلاح حمل کردن 2- در نیروهای مسلح خدمت کردن

  • lay down one's arms

    تسلیم شدن، سلاح بر زمین انداختن

  • take up arms

    1- طغیان کردن، به جنگ متوسل شدن 2- در مشاجره یا مرافعه‌ای شرکت کردن

  • to arms !

    آماده‌ی کارزار باش !، سلاح برگیر !

  • under arms

    مسلح، جنگ آماده، آماده‌ی کارزار، سلاح برگرفته

  • up in arms

    1- آماده‌ی کارزار، جنگ آماده، به حالت آماده باش 2- برآشفته، خشمگین

ارجاع به لغت arm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/arm

لغات نزدیک arm

پیشنهاد بهبود معانی