امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Arrow

ˈæroʊ ˈærəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    arrows

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
تیر (پرتابه‌ای نوک‌تیز که با کمان پرتاب می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Rustam shot the second arrow.
- رستم تیر دوم را رها کرد.
- The archer aimed his arrow at the target.
- کمان‌دار تیرش را به سمت هدف نشانه رفت.
noun countable
فلش، پیکان (نمادی مانند → یا ← که به نقطه‌ی خاصی اشاره می‌کند)
- Follow the arrow on the map and keep going.
- روی نقشه دنبال فلش را بگیر و برو.
- The arrow on the map showed the way to the nearest gas station.
- پیکان روی نقشه راه نزدیک‌ترین پمپ بنزین را نشان می‌داد.
noun countable
مجازی تیر (تجربه یا اتفاق دردناک یا آسیب‌زا که به پرتاب تیر تشبیه شود)
- Losing his job was an arrow through his dreams.
- از دست دادن شغلش تیری به رؤیاهایش بود.
- The sudden death of her pet was an arrow that struck deep into her soul.
- مرگ ناگهانی حیوان خانگی‌اش تیری بود که به اعماق روحش اصابت کرد.
verb - intransitive verb - transitive
با سرعت به حرکت درآوردن، تند حرکت دادن، با سرعت حرکت کردن، به‌سرعت حرکت کردن (مثل تیر)
- She arrowed her car through the crowded streets
- ماشینش را در خیابان‌های شلوغ با سرعت به حرکت درمی‌آورد.
- The bird arrowed through the sky.
- پرنده در آسمان به‌سرعت حرکت کرد.
verb - transitive
انگلیسی آمریکایی با تیر زدن (حیوان و غیره)
- The hunter arrowed the bear from a distance.
- شکارچی از فاصله‌ی دور خرس را با تیر زد.
- The hunter needed to arrow the wild boar to provide food for his family.
- شکارچی برای تهیه‌ی غذا برای خانواده‌اش نیاز داشت که گراز وحشی را با تیر بزند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arrow

  1. noun pointed weapon or symbol
    Synonyms:
    bolt cursor dart indicator missile pointer projectile shaft

ارجاع به لغت arrow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arrow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/arrow

لغات نزدیک arrow

پیشنهاد بهبود معانی