امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Asian

ˈeɪʒn / / ˈeɪʃn ˈeɪʃn / / ˈeɪʒn ˈeɪʃn / / ˈeɪʒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
آسیایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Many Asians have emigrated to England.
- شمار زیادی آسیایی به انگلستان مهاجرت کرده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد asian

  1. adjective Said of people
    Synonyms:
    oriental mongolian
  1. adjective Said of objects, culture, etc.
    Synonyms:
    asiatic oriental far-eastern mongolian east-asian middle-eastern near Eastern eastern confucian levantine sinitic buddhist japanese nipponese korean thai vietnamese hindu indian brahman aryan cambodian chinese tibetan burmese
  1. noun A native or inhabitant of Asia
    Synonyms:
    asiatic

ارجاع به لغت asian

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «asian» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/asian

لغات نزدیک asian

پیشنهاد بهبود معانی