با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Assemblage

əˈsemblɪdʒ əˈsemblɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
جمع‌آوری، اجتماع، انجمن، عمل سوار کردن (ماشین یا موتور)
- The greatest assemblage of marsupials live in Australia.
- بیشترین انواع پستانداران کیسه‌دار در استرالیا زیست می‌کنند.
- an assemblage of different ideas
- مجموعه‌ای از ایده‌های گوناگون
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assemblage

  1. verb gathering of people
    Synonyms: aggregation, assembly, association, collection, company, congregation, convergence, crowd, group, throng
    Antonyms: dispersal, scattering

لغات هم‌خانواده assemblage

ارجاع به لغت assemblage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assemblage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assemblage

لغات نزدیک assemblage

پیشنهاد بهبود معانی