امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Assess

əˈses əˈses
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assessed
  • شکل سوم:

    assessed
  • سوم‌شخص مفرد:

    assesses
  • وجه وصفی حال:

    assessing

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive B2
(مزد، قیمت) تعیین کردن، (ملک) ارزیابی کردن، تقویم کردن، تعیین قیمت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
verb - transitive
(مالیات، جریمه) بریدن، بستن
- They assessed the amount of taxes due.
- مبلغ مالیات قابل‌پرداخت را برآورد کردند.
verb - transitive
(خسارت) برآوردن کردن، تخمین زدن
verb - transitive
(مجازی) ارزشیابی کردن، سنجیدن، سبک و سنگین کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assess

  1. verb evaluate, determine
    Synonyms:
    appraise apprise assay check check out compute determine dig it estimate figure fix gauge guess judge nick peg rate reckon set size size up survey take measure valuate value weigh
  1. verb assign fee,
    Synonyms:
    amount charge demand evaluate exact fix impose levy rate tax value

لغات هم‌خانواده assess

  • verb - transitive
    assess

ارجاع به لغت assess

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assess» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assess

لغات نزدیک assess

پیشنهاد بهبود معانی