با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Assorted

əˈsɔːrt̬ɪd əˈsɔːtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    assorts
  • وجه وصفی حال:

    assorting
  • صفت تفضیلی:

    more assorted
  • صفت عالی:

    most assorted

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
جور شده، همه فن حریف، همسر، یار، درخور، مناسب
- a small bunch of assorted wild flowers
- دسته‌ی کوچکی از گل‌های وحشی گوناگون
- the assorted books on the table
- کتاب‌های جورواجور روی میز
- books assorted solely on the basis of size
- کتاب‌هایی که صرفاً از نظر اندازه دسته‌بندی شده بودند
- a poorly assorted pair
- زن و شوهر ناجور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assorted

  1. adjective various
    Synonyms: different, diverse, diversified, heterogeneous, hybrid, indiscriminate, miscellaneous, mixed, motley, sundry, varied, variegated
    Antonyms: same

ارجاع به لغت assorted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assorted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assorted

لغات نزدیک assorted

پیشنهاد بهبود معانی