امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Awakening

əˈweɪknɪŋ əˈweɪknɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    awakened
  • شکل سوم:

    awakened
  • سوم‌شخص مفرد:

    awakens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
بیداری ،جنبش ، بیدارکننده، تکان‌دهنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the awakening of the people to the dangers of nuclear power
- آگاهی مردم از خطرهای نیروی اتمی
- the causes of Iran's religious awakening
- علل برخیزش (بیداری) مذهبی ایران
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد awakening

  1. noun making conscious or alert
    Synonyms: activation, animating, arousal, awaking, birth, enlivening, incitement, kindling, provocation, rebirth, renewal, revival, rousing, stimulation, stirring up, vivication, waking, waking up
    Antonyms: sleep, sleeping

Collocations

  • rude awakening

    هر چیز هشیارگر، بیداری ناگهانی، تکان

ارجاع به لغت awakening

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «awakening» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/awakening

لغات نزدیک awakening

پیشنهاد بهبود معانی